معنی فارسی experimentative
B1چیزی که به آزمایش و تحقیق جدید اشاره دارد.
Relating to or characterized by experiments; innovative.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
طبیعت آزمایشگاهی کار آنها به نوآوری منجر میشود.
مثال:
The experimentative nature of their work leads to innovation.
معنی(example):
آنها به خاطر تکنیکهای آزمایشگاهیشان در هنر شناخته شدهاند.
مثال:
They are known for their experimentative techniques in art.
معنی فارسی کلمه experimentative
:
چیزی که به آزمایش و تحقیق جدید اشاره دارد.