معنی فارسی fadedly
B1به شکلی محو و کم رنگ، در توصیف یا ارائه مطلبی.
In a way that is faint or unclear.
- ADVERB
example
معنی(example):
این نقاشی به صورت محو یک منظره قدیمی را نشان میدهد.
مثال:
The painting fadedly depicts an old landscape.
معنی(example):
او به طور محو صحبت کرد، گویی چیزی دور را به خاطر میآورد.
مثال:
He spoke fadedly, as if remembering something distant.
معنی فارسی کلمه fadedly
:
به شکلی محو و کم رنگ، در توصیف یا ارائه مطلبی.