معنی فارسی fadedness

B1

وضعیتی که در آن یک چیز کم رنگ یا محو شده است.

The state of being faded or lacking brightness.

example
معنی(example):

پرانگاری عکس‌ها آن‌ها را به سبک قدیمی تبدیل کرد.

مثال:

The fadedness of the photographs made them look vintage.

معنی(example):

او متوجه کم رنگی رنگ‌ها روی دیوار شد.

مثال:

He noticed the fadedness of the colors on the wall.

معنی فارسی کلمه fadedness

: معنی fadedness به فارسی

وضعیتی که در آن یک چیز کم رنگ یا محو شده است.