معنی فارسی fainly
B1با میل و رغبت، با خوشحالی.
Willingly or gladly; with pleasure.
- ADVERB
example
معنی(example):
او پیشنهاد را با میل پذیرفت و مشتاق بود که پروژه جدید را آغاز کند.
مثال:
He accepted the offer fainly, eager to start the new project.
معنی(example):
او با میل توافق کرد که به برنامهریزی رویداد کمک کند.
مثال:
She fainly agreed to help with the event planning.
معنی فارسی کلمه fainly
:
با میل و رغبت، با خوشحالی.