معنی فارسی fairtime

B1

زمان جشنی که در آن نمایش‌ها، بازی‌ها و سرگرمی‌ها برگزار می‌شود.

A time or occasion for a fair; typically includes various entertainment and exhibitions.

example
معنی(example):

زمان جشنواره بود و جشنواره با فعالیت‌های بسیاری زنده بود.

مثال:

It was fairtime, and the festival was alive with activity.

معنی(example):

هر تابستان زمان جشنواره به شهر می‌آید.

مثال:

Every summer brings fairtime to the town.

معنی فارسی کلمه fairtime

: معنی fairtime به فارسی

زمان جشنی که در آن نمایش‌ها، بازی‌ها و سرگرمی‌ها برگزار می‌شود.