معنی فارسی fall flat on one's face
B2به معنای شکست خوردن به شکلی آشکار و غیرمنتظره، معمولاً به دلیل اشتباه یا بیدقتی.
To fail completely in an effort, typically in a dramatic or embarrassing way.
- verb
verb
معنی(verb):
To fail miserably, especially in an obvious or embarrassing way.
example
معنی(example):
زمانی که او سعی کرد با او صحبت کند، به شدت شکست خورد.
مثال:
When he tried to talk to her, he fell flat on his face.
معنی(example):
ایده شکست خورد و او در جلسه به طور کامل ناکام شد.
مثال:
The idea flopped, and he fell flat on his face at the meeting.
معنی فارسی کلمه fall flat on one's face
:به معنای شکست خوردن به شکلی آشکار و غیرمنتظره، معمولاً به دلیل اشتباه یا بیدقتی.