معنی فارسی fall into place
B2به نتیجه رسیدن یا در یک وضعیت مناسب قرار گرفتن، به معنای رو به رو شدن با یک وضوح یا توازن در شرایط است.
To become clear or make sense, often after confusion.
- verb
verb
معنی(verb):
To assume a clear and complete form when separate elements come together; to be fully realized at last.
مثال:
Everything fell into place when he figured out who the murderer was.
example
معنی(example):
پس از زحمات زیاد، بالاخره همه چیز به خوبی پیش رفت.
مثال:
After a lot of hard work, everything finally fell into place.
معنی(example):
زمانی که او مفهوم را درک کرد، همه چیز به خودی خود واضح شد.
مثال:
Once she understood the concept, everything fell into place.
معنی فارسی کلمه fall into place
:
به نتیجه رسیدن یا در یک وضعیت مناسب قرار گرفتن، به معنای رو به رو شدن با یک وضوح یا توازن در شرایط است.
