معنی فارسی fall sick

B1

بیمار شدن، به حالت ناخوشی رفتن.

To become ill or unwell.

example
معنی(example):

اگر دارویم را نخورم ممکن است بیمار شوم.

مثال:

I might fall sick if I don’t take my medicine.

معنی(example):

او در طول سفرش بیمار شد و مجبور شد زودتر به خانه برگردد.

مثال:

She fell sick during her trip and had to come home early.

معنی فارسی کلمه fall sick

: معنی fall sick به فارسی

بیمار شدن، به حالت ناخوشی رفتن.