معنی فارسی fall prey to

B2

طعمه شدن، به معنای قربانی یا هدف یک عمل منفی یا خطرناک شدن.

To become a victim of something harmful or dangerous.

example
معنی(example):

بسیاری از حیوانات کوچک طعمه شکارچیان بزرگ می‌شوند.

مثال:

Many small animals fall prey to larger predators.

معنی(example):

او طعمه کلاهبرداری‌هایی شد که در اینترنت در حال گسترش بودند.

مثال:

He fell prey to the scams that were circulating online.

معنی فارسی کلمه fall prey to

: معنی fall prey to به فارسی

طعمه شدن، به معنای قربانی یا هدف یک عمل منفی یا خطرناک شدن.