معنی فارسی fanatically
B1به طرز شدیدی و افراطی در پی چیزها بودن.
In an excessively zealous or passionate manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور فناماتیک برای رسیدن به اهدافش کار میکرد.
مثال:
He worked fanatically to achieve his goals.
معنی(example):
او به طور فناماتیک به دنبال علایقش بود و هرگز تسلیم نمیشد.
مثال:
She pursued her interests fanatically, never giving up.
معنی فارسی کلمه fanatically
:
به طرز شدیدی و افراطی در پی چیزها بودن.