معنی فارسی farawayness

B1

دوری، احساس فاصله یا دور بودن از مکان‌ها یا موقعیت‌ها.

The quality or state of being distant or far away.

example
معنی(example):

دوری چشم‌انداز آن را جادویی احساس می‌کرد.

مثال:

The farawayness of the landscape made it feel magical.

معنی(example):

او اغلب در مورد دوری سفرهایش رویاپردازی می‌کرد.

مثال:

She often daydreamed about the farawayness of her travels.

معنی فارسی کلمه farawayness

:

دوری، احساس فاصله یا دور بودن از مکان‌ها یا موقعیت‌ها.