معنی فارسی farewelled

B1

وداع گفتن، جمله‌ای که به معنای خداحافظی است.

To say goodbye to someone.

verb
معنی(verb):

To bid farewell or say goodbye.

example
معنی(example):

او دوستش را در فرودگاه وداع گفت.

مثال:

She farewelled her friend at the airport.

معنی(example):

او قبل از رفتن به سفر با خانواده‌اش وداع کرد.

مثال:

He farewelled his family before leaving for the trip.

معنی فارسی کلمه farewelled

: معنی farewelled به فارسی

وداع گفتن، جمله‌ای که به معنای خداحافظی است.