معنی فارسی farrago

C1 /fəˈɹeɪɡoʊ/

مجموعه‌ای شلوغ و نامنظم از چیزهای مختلف که ممکن است با هم مرتبط نباشند.

A confused mixture; a medley.

noun
معنی(noun):

A collection containing a confused variety of miscellaneous things.

example
معنی(example):

این کتاب مجموعه‌ای از موضوعات غیر مرتبط بود.

مثال:

The book was a farrago of various unrelated themes.

معنی(example):

سخنرانی او ترکیبی از سردرگمی و ایده‌های متناقض بود.

مثال:

His speech was a farrago of confusion and conflicting ideas.

معنی فارسی کلمه farrago

: معنی farrago به فارسی

مجموعه‌ای شلوغ و نامنظم از چیزهای مختلف که ممکن است با هم مرتبط نباشند.