معنی فارسی fascicled

B1

فاسیقت شده، به حالتی از گیاه اشاره دارد که برگ‌ها یا شاخه‌ها به صورت خوشه‌ای و نزدیک به هم قرار دارند.

Arranged in bundles or clusters; often used to describe plant parts.

example
معنی(example):

برگ‌ها فاسیقت شده بودند و به طور محکم در کنار هم روی ساقه قرار داشتند.

مثال:

The leaves were fascicled, tightly grouped together on the stem.

معنی(example):

ریشه‌های فاسیقت شده می‌توانند به گیاهان کمک کنند تا آب را به طور مؤثرتری جذب کنند.

مثال:

Fascicled roots can help plants absorb water more efficiently.

معنی فارسی کلمه fascicled

:

فاسیقت شده، به حالتی از گیاه اشاره دارد که برگ‌ها یا شاخه‌ها به صورت خوشه‌ای و نزدیک به هم قرار دارند.