معنی فارسی fasciately
B1به طور فاسیاته، در حالتی که به شکلهای غیرعادی و پهنشده رشد میکند.
In a manner characterized by abnormal, flattened growth.
- ADVERB
example
معنی(example):
ساقه گیاه به طور فاسیاته رشد کرد و طراحی منحصر به فردی ایجاد کرد.
مثال:
The stem of the plant grew fasciately, creating a unique design.
معنی(example):
زمانی که به طور فاسیاته بررسی شد، برگها یک الگوی جالب را نشان دادند.
مثال:
When examined fasciately, the leaves showed an interesting pattern.
معنی فارسی کلمه fasciately
:به طور فاسیاته، در حالتی که به شکلهای غیرعادی و پهنشده رشد میکند.