معنی فارسی fatheadedly

B2

به طرز احمقانه، با سادگی یا حماقت.

In a foolish or obstinate manner.

example
معنی(example):

او به طرز احمقانه‌ای تمام مشاوره‌های داده‌شده به خود را نادیده گرفت.

مثال:

He fatheadedly ignored all the advice given to him.

معنی(example):

او به طرز احمقانه‌ای از پذیرش اشتباهاتش امتناع کرد.

مثال:

She fatheadedly refused to accept her mistakes.

معنی فارسی کلمه fatheadedly

:

به طرز احمقانه، با سادگی یا حماقت.