معنی فارسی fath
B2درک کردن، فهمیدن، به ویژه در مورد اموری که پیچیده یا عمیق هستند.
To understand or comprehend something deeply.
- VERB
example
معنی(example):
او نتوانست عمق غم او را درک کند.
مثال:
He could not fath the depth of her sorrow.
معنی(example):
درک پیچیدگی جهان دشوار است.
مثال:
It's hard to fath the complexity of the universe.
معنی فارسی کلمه fath
:درک کردن، فهمیدن، به ویژه در مورد اموری که پیچیده یا عمیق هستند.