معنی فارسی fathomlessly
B2به معنای عمیق و غیرقابل درک است و نمیتوان آن را به راحتی فهمید.
In a manner that is difficult or impossible to understand.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور عمیق به درون بینهایت خیره شد.
مثال:
He stared fathomlessly into the abyss.
معنی(example):
او احساس گمگشتگی عمیق در افکارش داشت.
مثال:
She felt fathomlessly lost in her thoughts.
معنی فارسی کلمه fathomlessly
:به معنای عمیق و غیرقابل درک است و نمیتوان آن را به راحتی فهمید.