معنی فارسی federated

B1

فدرالی شده، به معنای قرار داده شده در یک ساختار فدرالی یا مربوط به اتحاد میان چندین واحد مستقل.

Joined together in a federation.

verb
معنی(verb):

To unite in a federation.

adjective
معنی(adjective):

United, as a federation, under a central government

example
معنی(example):

آن‌ها یک شبکه فدرالی تشکیل دادند تا منابع را به اشتراک بگذارند.

مثال:

They formed a federated network to share resources.

معنی(example):

کشورهای فدرالی در مسائل زیست‌محیطی همکاری کردند.

مثال:

The federated countries collaborated on environmental issues.

معنی فارسی کلمه federated

: معنی federated به فارسی

فدرالی شده، به معنای قرار داده شده در یک ساختار فدرالی یا مربوط به اتحاد میان چندین واحد مستقل.