معنی فارسی felinely

B2

به صورت مشابه به رفتار و حرکت گربه‌ها.

In a manner characteristic of cats; agile and graceful.

example
معنی(example):

او به طرز گربه‌ای در صحنه حرکت کرد.

مثال:

He moved felinely across the stage.

معنی(example):

او به طرز گربه‌ای رقصید و زیبایی یک گربه را به تصویر کشید.

مثال:

She danced felinely, embodying the grace of a cat.

معنی فارسی کلمه felinely

:

به صورت مشابه به رفتار و حرکت گربه‌ها.