معنی فارسی felling
B1عمل قطع کردن درختان یا گیاهان به ویژه برای هدف خاصی مانند ساخت‌وساز.
The act of cutting down trees.
- verb
- noun
verb
معنی(verb):
To make something fall; especially to chop down a tree.
معنی(verb):
To strike down, kill, destroy.
معنی(verb):
To stitch down a protruding flap of fabric, as a seam allowance, or pleat.
noun
معنی(noun):
The act by which something is felled.
example
معنی(example):
قطع درختان نیاز به مهارت و احتیاط دارد.
مثال:
Felling trees requires skill and caution.
معنی(example):
او درختان را قطع می‌کند تا فضایی برای جاده جدید ایجاد کند.
مثال:
He is felling the trees to make space for the new road.
معنی فارسی کلمه felling
:
عمل قطع کردن درختان یا گیاهان به ویژه برای هدف خاصی مانند ساخت‌وساز.
