معنی فارسی fer

B2

به معنای کشیدن یا نرم کردن زمین برای کشت.

To break up or stir the soil.

example
معنی(example):

او تلاش کرد تا گیاهان را در باغ فرفری کند.

مثال:

He tried to fer the plants in the garden.

معنی(example):

کارگران باید قبل از کاشت، زمین را فرفری کنند.

مثال:

The workers had to fer the ground before planting.

معنی فارسی کلمه fer

: معنی fer به فارسی

به معنای کشیدن یا نرم کردن زمین برای کشت.