معنی فارسی ferreled
B1فِرِل شدن به معنای گردآوری یا مرتب کردن اشیاء به طوری است که منظم و به هم فشرده شوند.
To arrange or wind something tightly or efficiently to prevent disorder or tangling.
- VERB
example
معنی(example):
سیم ماهیگیری به منظور جلوگیری از گره خوردن فِرِل شده بود.
مثال:
The fishing line was ferreled to prevent tangling.
معنی(example):
کتابها بهمنظور سازماندهی در قفسه، فِرِل شده بودند.
مثال:
The books were ferreled to keep them organized on the shelf.
معنی فارسی کلمه ferreled
:
فِرِل شدن به معنای گردآوری یا مرتب کردن اشیاء به طوری است که منظم و به هم فشرده شوند.