معنی فارسی ferrelled

B1

فررلد، به معنای نزدیک کردن و محدود کردن یک گروه، مانند حبس کردن حیوانات برای جلوگیری از فرار.

To confine or capture something, often used in the context of herding animals.

example
معنی(example):

پسر گوسفندان را در قفس فررلد کرد.

مثال:

The boy ferrelled the sheep in the pen.

معنی(example):

آنها توله‌سگ‌ها را برای ایمن نگه‌داشتن فررلد کردند.

مثال:

They ferrelled the puppies to keep them safe.

معنی فارسی کلمه ferrelled

: معنی ferrelled به فارسی

فررلد، به معنای نزدیک کردن و محدود کردن یک گروه، مانند حبس کردن حیوانات برای جلوگیری از فرار.