معنی فارسی ferruminated
B2فرفیمناسیون شده، به قطعهای اطلاق میشود که تحت تاثیر فرآیند فرفیمناسیون قرار گرفته باشد.
Describes an item that has undergone the process of ferrumination.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
قطعه فرفیمناسیون شده دوام بیشتری از خود نشان داد.
مثال:
The ferruminated component exhibited increased durability.
معنی(example):
سیمهای فرفیمناسیون شده به احتمال کمتری در طول زمان زنگ میزنند.
مثال:
Ferruminated wires are less likely to corrode over time.
معنی فارسی کلمه ferruminated
:
فرفیمناسیون شده، به قطعهای اطلاق میشود که تحت تاثیر فرآیند فرفیمناسیون قرار گرفته باشد.