معنی فارسی fertilizable
B1قابلیت بارور شدن یک ماده نسبتا به دیگر مواد.
Capable of being fertilized.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
برخی از گیاهان بیشتر از سایرین قابلیت باروری دارند.
مثال:
Certain plants are more fertilizable than others.
معنی(example):
انتخاب بذرهای بارور برای برداشت بهتر اهمیت دارد.
مثال:
It's important to choose fertilizable seeds for better harvests.
معنی فارسی کلمه fertilizable
:
قابلیت بارور شدن یک ماده نسبتا به دیگر مواد.