معنی فارسی fervently
B2با شدت و اشتیاق زیاد ابراز کردن احساسات یا عقاید.
In a manner showing passionate intensity.
- adverb
adverb
معنی(adverb):
In a fervent manner.
example
معنی(example):
او با شور و حرارت درباره عشقش به هنر صحبت کرد.
مثال:
She spoke fervently about her passion for art.
معنی(example):
آنها در طول بحث به شدت از باورهای خود دفاع کردند.
مثال:
They fervently defended their beliefs during the debate.
معنی فارسی کلمه fervently
:
با شدت و اشتیاق زیاد ابراز کردن احساسات یا عقاید.