معنی فارسی festilogy

B2

پژوهش یا تأمل درباره جشنواره‌ها و مراسم مربوط به آن‌ها.

The study or consideration of festivals and their associated rituals.

example
معنی(example):

جشنواره‌ای از رویداد شامل سنت‌های مختلف بود.

مثال:

The festilogy of the event included various traditions.

معنی(example):

کتاب او جشنواره‌شناسی جشن‌های باستانی را بررسی می‌کند.

مثال:

Her book explores the festilogy of ancient celebrations.

معنی فارسی کلمه festilogy

: معنی festilogy به فارسی

پژوهش یا تأمل درباره جشنواره‌ها و مراسم مربوط به آن‌ها.