معنی فارسی fibrilated
B1فیبریله شده، اشاره به حالتی که در آن الیاف تا حدی نازک و رشتهای تشکیل میشوند و به طور کلی در بافتهای عضلانی یا عصبی مشاهده میشود.
Having fibrils or fibers, especially referring to muscle fibers that are disorganized or irregular.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
بافت عضلانی پس از تمرین شدید دچار فیبریلاسیون شد.
مثال:
The muscle tissue was fibrilated after the intense exercise.
معنی(example):
فیبرهای فیبریله میتوانند بر نحوه انقباض عضلات تأثیر بگذارند.
مثال:
Fibrilated fibers can affect the way muscles contract.
معنی فارسی کلمه fibrilated
:
فیبریله شده، اشاره به حالتی که در آن الیاف تا حدی نازک و رشتهای تشکیل میشوند و به طور کلی در بافتهای عضلانی یا عصبی مشاهده میشود.