معنی فارسی fibrilations
B1فیبریلاسیونها، وضعیتی که در آن الیاف بهطور نامنظم منقبض میشوند و میتواند تأثیرات منفی بر سلامت داشته باشد.
Plural of fibrilation; instances of fibers disorganizing and causing dysfunction.
- NOUN
example
معنی(example):
فیبریلاسیونهای مکرر میتوانند منجر به مسائل بهداشتی جدی شوند.
مثال:
Repeated fibrilations can lead to serious health issues.
معنی(example):
پزشکان به دقت فبریلاسیونهای قلب را زیر نظر دارند.
مثال:
Doctors monitor heart fibrilations carefully.
معنی فارسی کلمه fibrilations
:
فیبریلاسیونها، وضعیتی که در آن الیاف بهطور نامنظم منقبض میشوند و میتواند تأثیرات منفی بر سلامت داشته باشد.