معنی فارسی fibrillate

B1

فبریکولاسیون به معنی انقباض غیرمنظم و غیرمؤثر قلب است که می‌تواند منجر به کاهش جریان خون شود.

To undergo rapid irregular heartbeats.

verb
معنی(verb):

To make rapid irregular movements.

example
معنی(example):

اگر قلب به درستی پمپاژ نکند، ممکن است دچار فبریکولاسیون شود.

مثال:

The heart can fibrillate if it is not pumping properly.

معنی(example):

در طول حمله قلبی، ممکن است قلب به جای اینکه به طور طبیعی بزند، دچار فبریکولاسیون شود.

مثال:

During a heart attack, the heart may fibrillate instead of beating normally.

معنی فارسی کلمه fibrillate

: معنی fibrillate به فارسی

فبریکولاسیون به معنی انقباض غیرمنظم و غیرمؤثر قلب است که می‌تواند منجر به کاهش جریان خون شود.