معنی فارسی fibrinogen
B1فیبرینوژن پروتئینی است که در کبد تولید شده و در لخته شدن خون نقش دارد.
A soluble plasma glycoprotein that is converted into fibrin during blood clotting.
- noun
noun
معنی(noun):
A protein that in humans plays a part in the forming of clots.
example
معنی(example):
فیبرینوژن در فرآیند انعقاد خون به فیبرین تبدیل می‌شود.
مثال:
Fibrinogen is converted to fibrin in the blood coagulation process.
معنی(example):
اندازه‌گیری سطوح فیبرینوژن می‌تواند به تعیین اختلالات لخته شدن کمک کند.
مثال:
Measuring fibrinogen levels can help determine clotting disorders.
معنی فارسی کلمه fibrinogen
:
فیبرینوژن پروتئینی است که در کبد تولید شده و در لخته شدن خون نقش دارد.
