معنی فارسی fiddly
B1 /ˈfɪdli/به معنای کار کردن با چیزهای کوچک و دشوار، که نیاز به دقت و توجه زیادی دارد.
Requiring a lot of skill, effort, or attention to detail.
- adjective
Requiring dexterity to operate.
The buttons on the tiny mobile phone were too fiddly.
(by extension) Having many small bits or embellishments.
Of or relating to fiddling or fidgeting.
Pertaining to occasional under-the-table work by people who receive unemployment benefits
این پازل برای من خیلی بدقلق است؛ به نظر می‌رسد که نمی‌توانم قطعات را با هم جور کنم.
This puzzle is too fiddly for me; I can't seem to fit the pieces together.
او فهمید که این کار به خاطر تمامی قطعات کوچک، بدقلق و ناامیدکننده است.
He found the task fiddly and frustrating because of all the small parts.
معنی فارسی کلمه fiddly
:
به معنای کار کردن با چیزهای کوچک و دشوار، که نیاز به دقت و توجه زیادی دارد.
