معنی فارسی fideicommissary

B1

فیدیکومیساری، فردی که به عنوان مدیر املاک و دارایی‌های فیدیکومیسسا مأموریت دارد.

An individual designated to manage and oversee the assets held in a fideicommissum.

example
معنی(example):

فیدیکومیساری مسئول نظارت بر دارایی‌های اعتماد بود.

مثال:

The fideicommissary was responsible for overseeing the assets of the trust.

معنی(example):

یک فیدیکومیساری دارایی‌های به ارث رسیده را تا زمان برآورده شدن شرایط خاص مدیریت می‌کند.

مثال:

A fideicommissary manages the inherited property until specific conditions are met.

معنی فارسی کلمه fideicommissary

: معنی fideicommissary به فارسی

فیدیکومیساری، فردی که به عنوان مدیر املاک و دارایی‌های فیدیکومیسسا مأموریت دارد.