معنی فارسی fieldish

B1

مربوط به مزرعه یا میدان، توصیف چیزی که ویژگی‌های یک منطقه میدانی را دارد.

Pertaining to a field or open area, describing something that has characteristics of a field.

example
معنی(example):

هنرمند یک چشم‌انداز میدانی خلق کرد.

مثال:

The artist created a fieldish landscape.

معنی(example):

او رویکرد میدانی برای حل مسائل داشت.

مثال:

He had a fieldish approach to problem-solving.

معنی فارسی کلمه fieldish

: معنی fieldish به فارسی

مربوط به مزرعه یا میدان، توصیف چیزی که ویژگی‌های یک منطقه میدانی را دارد.