معنی فارسی fierily

B2

با شدت و هیجان، به شدت، با شور و حرارت بیان کردن.

In a fierce or passionate manner; forcefully expressing something.

example
معنی(example):

او در طول مناظره به طرز Fierly صحبت کرد و احساساتش را بیان کرد.

مثال:

She spoke fierily during the debate, expressing her passion.

معنی(example):

او طرز Fierly از موضع خود در برابر تمام انتقادات دفاع کرد.

مثال:

He defended his position fierily against all criticism.

معنی فارسی کلمه fierily

: معنی fierily به فارسی

با شدت و هیجان، به شدت، با شور و حرارت بیان کردن.