معنی فارسی fierding
B1حالت شدت گرفتن، تجربهای که احساسات یا وضعیتها شدید میشوند.
The act of becoming fierce; increasing in intensity.
- OTHER
example
معنی(example):
رقابت شدید بود، اما آنها ادامه دادند.
مثال:
The competition was fierding, but they pushed through.
معنی(example):
احساسات او بعد از بحث شدید شد.
مثال:
Her feelings were fierding after the argument.
معنی فارسی کلمه fierding
:
حالت شدت گرفتن، تجربهای که احساسات یا وضعیتها شدید میشوند.