معنی فارسی fileting

B1

عمل تکه‌تکه کردن ماهی یا گوشت به قطعات بدون استخوان و پوست.

The act of removing bones and skin from fish or meat.

example
معنی(example):

تکه‌تکه کردن ماهی به مهارت و تمرین نیاز دارد.

مثال:

Fileting a fish requires skill and practice.

معنی(example):

او تکنیک‌های تکه‌تکه کردن را در مدرسه آشپزی یاد گرفت.

مثال:

She learned fileting techniques in culinary school.

معنی فارسی کلمه fileting

: معنی fileting به فارسی

عمل تکه‌تکه کردن ماهی یا گوشت به قطعات بدون استخوان و پوست.