معنی فارسی fimbrillose
B1فیمبریلوز، به حالتی اشاره دارد که یک سطح به صورت جزیی دندانهدار یا شبیه به فیمبریلاهای ریز است.
Having a surface that is fringed or covered with small projections.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
نساجی با بافت فیمبریلوز برای لمس جالب به نظر میرسید.
مثال:
The fimbrillose texture of the fabric felt interesting to touch.
معنی(example):
گیاهانی که ویژگیهای فیمبریلوز دارند، معمولاً حشرات خاصی را جذب میکنند.
مثال:
Plants with fimbrillose features often attract certain insects.
معنی فارسی کلمه fimbrillose
:
فیمبریلوز، به حالتی اشاره دارد که یک سطح به صورت جزیی دندانهدار یا شبیه به فیمبریلاهای ریز است.