معنی فارسی finched
B1عمل برش زدن یا تغییر شکل به سبک قناری.
To cut or trim in a manner reminiscent of a finch.
- VERB
example
معنی(example):
او با دقت زیاد پاکت را برش زد.
مثال:
He finched the envelope with great care.
معنی(example):
هنرمند لبههای کاغذ را برش زد تا ظاهری مرتبتر داشته باشد.
مثال:
The artist finched the edges of the paper for a neater look.
معنی فارسی کلمه finched
:
عمل برش زدن یا تغییر شکل به سبک قناری.