معنی فارسی finger chips

B1

قطعات کوچک سیب‌زمینی سرخ‌شده که به راحتی با دست خورده می‌شوند.

Small pieces of fried potato that are easily eaten with fingers, often served as a snack or appetizer.

example
معنی(example):

او چیپس‌های انگشتی را به عنوان تنقلات در طول فیلم سرو کرد.

مثال:

She served finger chips as a snack during the movie.

معنی(example):

چیپس‌های انگشتی معمولاً با سس‌های غوطه‌ور لذت برده می‌شوند.

مثال:

Finger chips are often enjoyed with dip sauces.

معنی فارسی کلمه finger chips

: معنی finger chips به فارسی

قطعات کوچک سیب‌زمینی سرخ‌شده که به راحتی با دست خورده می‌شوند.