معنی فارسی fingerhold
B2محل یا نقطهای که میتوان با انگشتان برای نگهداشتن و بالا رفتن استفاده کرد.
A place where one can grip firmly with fingers for climbing.
- noun
noun
معنی(noun):
A grip with the fingers.
example
معنی(example):
او یک محل انگشتی روی سطح سنگی پیدا کرد تا بالا برود.
مثال:
He found a fingerhold on the rocky surface to climb up.
معنی(example):
یک جایگاه انگشتی محکم برای بالا رفتن ایمن ضروری است.
مثال:
A firm fingerhold is essential for a safe ascent.
معنی فارسی کلمه fingerhold
:
محل یا نقطهای که میتوان با انگشتان برای نگهداشتن و بالا رفتن استفاده کرد.