معنی فارسی finitely
B1به معنای به طور محدود و نه به طور نامحدود است.
In a limited manner; not infinite.
- ADVERB
example
معنی(example):
آزمون دارای سؤالات محدودی است.
مثال:
The test has finitely many questions.
معنی(example):
ما تنها میتوانیم بهطور محدود با منابعمان کار کنیم.
مثال:
We can only work finitely within our resources.
معنی فارسی کلمه finitely
:
به معنای به طور محدود و نه به طور نامحدود است.