معنی فارسی firebombed
B1عمل بمبگذاری آتش که منجر به تخریب یا آتشسوزی میشود.
To have been attacked or destroyed by firebombs.
- verb
verb
معنی(verb):
To attack with a firebomb.
مثال:
The rioters firebombed the parked car.
example
معنی(example):
شهر در حین جنگ بمبگذاری آتش کرد.
مثال:
The city was firebombed during the war.
معنی(example):
بسیاری از ساختمانها بمبگذاری آتش شدند و تنها ویرانه باقی ماند.
مثال:
Many buildings were firebombed, leaving only ruins.
معنی فارسی کلمه firebombed
:
عمل بمبگذاری آتش که منجر به تخریب یا آتشسوزی میشود.