معنی فارسی firk

B1

فیرک، فعل غیررسمی که ممکن است به معنای پرتاب یا رها کردن چیزی به طور ناگهانی باشد.

To toss or throw something with a sudden motion.

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت که پروژه را فیرک کند به جای اینکه آن را تکمیل کند.

مثال:

He decided to firk the project instead of completing it.

معنی(example):

آنها شاهد بودند که او در طول جلسه فیرک کرد و جریان را مختل کرد.

مثال:

They witnessed him firk during the meeting, disrupting the flow.

معنی فارسی کلمه firk

: معنی firk به فارسی

فیرک، فعل غیررسمی که ممکن است به معنای پرتاب یا رها کردن چیزی به طور ناگهانی باشد.