معنی فارسی firked

B1

فیرکد، صفتی که به معنی انجام عمل فیرک در مورد چیزی است.

Describing something that has been tossed or dismissed abruptly.

example
معنی(example):

گزارش به طور فیرک شده باقی ماند و بسیاری از سوالات بی‌پاسخ ماندند.

مثال:

The report was firked, leaving many questions unanswered.

معنی(example):

او ناراحت بود زیرا ایده‌هایش بدون توجه فیرک شد.

مثال:

She was upset because her ideas were firked without consideration.

معنی فارسی کلمه firked

: معنی firked به فارسی

فیرکد، صفتی که به معنی انجام عمل فیرک در مورد چیزی است.