معنی فارسی firking
B1فیرکینگ، عمل انجام دادن کار به روش فیرک یا آشفته، که میتواند به اختلال منجر شود.
The act of engaging in a disruptive or chaotic manner.
- VERB
example
معنی(example):
فیرکینگ در طول جلسه منجر به سردرگمی زیادی شد.
مثال:
Firking during the meeting led to a lot of confusion.
معنی(example):
فیرکینگ او باعث شد که دنبال کردن نکات اصلی سخت شود.
مثال:
His firking made it hard to follow the main points.
معنی فارسی کلمه firking
:
فیرکینگ، عمل انجام دادن کار به روش فیرک یا آشفته، که میتواند به اختلال منجر شود.