معنی فارسی fisherboy

B1

پسر ماهیگیر به پسری اطلاق می‌شود که فعالیت‌های ماهیگیری را انجام می‌دهد.

A young boy who fishes.

example
معنی(example):

پسر ماهیگیر فن ماهیگیری را از پدرش یاد گرفت.

مثال:

The fisherboy learned the art of fishing from his father.

معنی(example):

در سن کم، پسر ماهیگیر می‌دانست که چگونه ماهی بگیرد.

مثال:

At a young age, the fisherboy knew how to catch fish.

معنی فارسی کلمه fisherboy

: معنی fisherboy به فارسی

پسر ماهیگیر به پسری اطلاق می‌شود که فعالیت‌های ماهیگیری را انجام می‌دهد.