معنی فارسی fishgrass

B1

نوعی گیاه دریایی که به عنوان غذای ماهی‌ها و دیگر موجودات آبزی عمل می‌کند.

A type of aquatic plant that serves as food for fish and other aquatic creatures.

example
معنی(example):

علف ماهی در آب‌های کم‌عمق رشد می‌کند.

مثال:

The fishgrass grows in shallow waters.

معنی(example):

ما علف ماهی را دیدیم که به آرامی در جریان شناور است.

مثال:

We saw fishgrass swaying gently in the current.

معنی فارسی کلمه fishgrass

: معنی fishgrass به فارسی

نوعی گیاه دریایی که به عنوان غذای ماهی‌ها و دیگر موجودات آبزی عمل می‌کند.