معنی فارسی fissate

B1

عمل شکستن یا شکاف خوردن در یک ماده.

To cause something to crack or form a fissure.

example
معنی(example):

فیسیت به معنای تشکیل شکاف یا ترک است.

مثال:

To fissate means to form a fissure or crack.

معنی(example):

سنگ پس از سال‌ها فرسایش شروع به فیسیت کردن کرد.

مثال:

The rock began to fissate after years of erosion.

معنی فارسی کلمه fissate

: معنی fissate به فارسی

عمل شکستن یا شکاف خوردن در یک ماده.